جایی در میان خوک ها... .

چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به چیزهای زیبا عشق بورزم .

جایی در میان خوک ها... .

چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به چیزهای زیبا عشق بورزم .

هی مترسک کلاه ز سر بردار ما کلاغان دگر عقاب شدیم

هی مترسک کلاه ز سر بردار ما کلاغان دگر عقاب شدیم...



"...چشم‌های گیس‌گلابتون چیزی بجز شب نمی‌دید
هوا نبود نفس نبود قصه به آخر نرسید
قصه‌های مادربزرگ آیینه خود منه
طلسم جادوگر باید با دستهای تو بشکنه

با دستهای رفاقتت تاریکی وحشت نداره
نوری که حرف آخره به قصه‌مون پا می‌زاره

حیفه که شهر آینه سیاه بشه حروم بشه
قصه تو قصه من اینجوری ناتموم بشه


آهای، آهای یکی بیاد یه شعر تازه‌تر بگه
برای گیس‌گلابتون از مرگ جادوگر بگه
از مرگ جادوگر بد که از کتابها میومد

آهای، آهای یکی بیاد یه شعر تازه‌تر بگه
برای گیس‌گلابتون از مرگ جادوگر بگه
از مرگ جادوگربگه

تا شعر گیس‌گلابتون یه شعر پر امید باشه
آیینه‌های تو به تو هر کدومش خورشید باشه


آهای، آهای یکی بیاد یه شعر تازه‌تر بگه
برای گیس‌گلابتون از مرگ جادوگر بگه
از مرگ جادوگر بد که از کتابها میومد
نون و پنیر و فندق رخت عزا تو صندوق

نون و پنیر و سبزی تو بیش از این می‌ارزی..."*




*شعر از شهریار قنبری

نظرات 8 + ارسال نظر
محمود چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 18:06

متاسفم براتون-هنوز هم کلاغی ای.کلاغ که چه عرض کنم بلا نسبت کلاغ.
قومی متفکرند اندر ره دین------قومی به گمان فتاده در راه یقین--------میترسم از انکه بانگ آید روزی--------که ای بی خبران راه نه آن است و نه این

سیگاری جمعه 5 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:55 http://babylondreaming.blogfa.com

...چگونه از کابوسی بیدار می شوی وقتی که خواب نیستی؟
کابوس ادامه دارد رفیق.

رفیق جشنواره . علیرضا شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 14:27 http://na30m84.persianblog.ir/

کجایی پسر . خوش میگذرونی .؟ تو فیس بوک هستی ؟

سمیه جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 http://17daghighe.blogfa.com/

از خرداد به این ور دیگه نیستی ، کجایی پس؟

محمود یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 19:01

راستی راستی انگار خبرهایی شده.نیستی ها.........
کجایی؟قزلحصار؟

نرگس شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 23:24

... انگار جایی میان هیاهوی خیابان ها و زیر بارش سنگ ها همدیگر را گم کرده باشیم ...
باهاتم ایمان !

الهه چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 23:53

وقتی دیدم این همه مدت ننوشتی نزدیک بود مثل آدم بزرگ ها رفتار کنم!!
به قول یکی "آدم بزرگ ها همیشه نیاز به توضیح دارند."
این "ارتش سایه ها" ایده ی فیلسوف های چینی رو رواج میده؟!!
"نوشتن چیز لازمیه..."!!!!
من هنوز عقیده دارم:
"آدم وقتی می نویسد که چیزی برای گفتن داشته باشد،
آدم وقتی می نویسد که با کلماتش انسان های دیگر را تسلی دهد.
آدم که نمی تواند روی مارپیچ کهکشان راه شیری پشت میزتحریرش بنشیند و بنویسد و فقط برای ن و ش ت ن بنویسد.
این اعتقاد من است."

دپرس سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:29 http://www.depressed.blogfa.com

chakere pinkfloyd baza

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد