جایی در میان خوک ها... .

چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به چیزهای زیبا عشق بورزم .

جایی در میان خوک ها... .

چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به چیزهای زیبا عشق بورزم .

اعتراض ... چگونه از بزرگترهارسم نصحیت کردن را آموختم ... هه هه

کمتر پیش میاد پست از جایی دیگه بذارم .

ولی این یکی بحقه .

جدا از اون علی دوست خوبیه ...

اعتراض ها نسبت به این بیانیه ادامه دارد / انتقاد شدید فرزند رسول ملاقلی‌پور به داوران جشنواره فیلم کوتاه تهران

سینمای ما- علی ملاقلی پور، فرزند مرحوم رسول ملاقلی‌پور، که با فیلم کوتاه «ادامه بن بست» در بیست و چهارمین جشنواره فیلم کوتاه تهران شرکت داشت، درباره بیانیه صریح هیئت داوران جشنواره فیلم کوتاه گفت: متاسفانه هیئت داوران موضع خودشان را بسیار بالاتر از فیلمسازان جوان می‌دانند و گویا از اصل فیلمسازی کوتاه و فرآیند تولید آن کاملا به دور هستند. وی در ادامه به انتقاد از بخش‌های مختلف این بیانیه پرداخت و گفت:* داوران نمی‌دانند تنها محل عرضه فیلم کوتاه جشنواره است وی افزود: به نظر می‌رسد هیئت داوران جشنواره فیلم کوتاه نمی‌دانند که تنها جایگاه عرضه فیلم کوتاه در ایران، جشنواره‌ها است و فیلم‌ها کوتاه امکان نمایش در سینما با تلویزیون ندارند. ملاقلی‌پور گفت: با وجودی که تنها مکان نمایش فیلم‌های کوتاه جشنواره است، آن‌گاه هیئت داوران جشنواره فیلم کوتاه در بیانیه خود می‌گویند «برای جشنواره‌ها فیلم نسازید»! در ادامه، «ملاقلی‌پور» با اشاره به بیانیه هیئت داوران که به نقاط ضعف تکنیکی آثار اشاره کرده بودند، گفت: اصولا دلیل اصلی ساخت آثار تجربی توسط جوانان تجربه کردن است و مسلم است که در تجربه، اشتباه هم دیده می‌شود. اما دوستان هیئت داوران نگاهی بیش از حد حرفه‌ای نسبت به آثار ساخته شده داشته‌اند و حتی جایزه بهترین فیلم تجربی را به فیلمی داده‌اند که از یک فیلم خارجی کپی شده بود. وی تصریح کرد: شاید فقر فیلم دیدن در هیئت داوران باعث شده چنین اتفاقی بیفتد و کپی یک فیلم خارجی آنها را شگفت‌زده کند. ملاقلی پور با اشاره به هزینه بالای صداگذاری فیلم‌ها گفت: هزینه صداگذاری ساده یک فیلم گاهی تا نیم میلیون تومان بالا می‌رود و این در حالی است که فیلمسازان جوان گاهی با مبلغ صد هزار تومان دست به تولید یک فیلم می‌زنند. «ملاقلی‌پور» افزود: اعضای هیئت داوران از فضای فیلم‌سازی بسیار دورهستند که حرف از لزوم صداگذاری و حذف صداهای زائد در فیلم می‌زنند. البته شاید دلیل آن این است که هزینه صداگذاری فیلم برای آنها مبلغی نیست اما برای کسی که با پول خودش فیلم می‌سازد، مبلغ زیادی است. وی تاکید کرد: در جشنواره، یک فیلم انیمیشن را دیدم که صداگذاری دالبی‌ساراند داشت، اما هیئت داوران گویا این فیلم را ندید و تنها ضعف‌های فیلم به چشم‌شان آمد. * دلیل وجود اثر انگشت روی لنز، نداشتن بودجه برای استخدام دستیار است ملاقلی‌پور راجع به حرف داوران در مورد اثر انگشت روی لنز دوربین، گفت: شاید هیئت داوران محترم ندانند که دلیل وجود اثر انگشت بر روی لنز دوربین، عدم وجود بودجه برای استخدام دستیاری است که باید این کار را انجام دهد. وی افزود: مصطفی کرمی که دوست من است، فیلمی دقیقا با همین روش و همین سبک با هزینه شخصی خود ساخته که من اگر چنین اثری روی لنزش ببینم، این اثر انگشت را می‌بوسم و پاکش نمی‌کنم هر چند این حرف شعاری به نظر بیاید. وی در پایان، در مورد دلیل اعتراض خود گفت: دلیل اعتراض من این نیست که فیلم من جایزه نگرفته است. کارگردان «ادامه بن‌بست»‌ افزود: من قبلا در مصاحبه‌ای گفته بودم که این فیلم را به این قصد ساختم که بیننده عصبانی شود و نتواند این فیلم را تا انتها تحمل کند پس جایزه نگرفتن این فیلم نشان می‌دهد که من در حقیقت جایزه واقعی خود را از هیئت داوران جشنواره فیلم کوتاه تهران گرفته‌ام. ملاقلی‌پور همچنین تصریح کرد: من به این خاطر این اعتراض را مطرح کردم که هیئت داوران هشیار باشد و از آگاهی نسل جوانی که روزی جای آنها را خواهند گرفت، بترسند.

منبع خبر : فارس

من کات نمی دهم پس هستم ... درحاشیه جشنواره فیلم کوتاه تهران

 درحاشیه بیست و چهارمین جشنواره فیلم کوتاه تهران

 

 علی هم برنده نشد...

 

دانشگاه نمی رم . فقط سرکاریاجشنوراره فیلم کوتاه تهران ،

افتضاح ...

بیشتربا علی ملاقلی پوروامیرقادری و باقی بچه هاییم ...

یکی از بچه ها در پاسخ تهماسب صلح جو حرف قشنگی زد گفت : اگه تو نگاه اول جشنواره های ایران پر جمعیت تر به چشم میان به خاطر اینه که هممون همین هستیم ، تقریبا همه همدیگرو به قیافه می شناسیم اگه فجر باشه همین هستیم اگه تئاتر باشه همین هستیم و ...

 

واین ... ول کن بابا حالا گفتم (تریپ اعتراض) ...

 

فیلما هم که ... پلان های بلند ، کات های بی موقع ، ریتم کند ، دوربین روی دست ... ، پلان سکانس در اندازه یه فیلم ...

همه آوانگارد ...

 

انصافا "ادامه ی بن بست " علی ملاقلی پور کارگردانی بی نقصی داشت ولی داستان نه ... .

خودش پسر آقا و مهمتر اینکه رفیق خوبیه .

سر وقت حوصله داشتم کامل می نویسم .

نمیدونم می تونم یا نه ....

دارم یه مطلب را جع به پازولینی می نویسم ...

I Will Survive - من جان بدر خواهم برد...*

"در ابتدا ترسیده بودم"*

نمی دونستم دارم چیکار می کنم، موضوع بر میگرده به شروع قضیه... کنار میدون فردوسی وایساده بودم و اصلاً فکرم کار نمی کرد...

شاید ترسیده بودم، خیلی چیز ها رو با انتخابم از دست می دادم.. کارم تو بانک، رابطه هام، حقوق و مزایام ...

از اونورم درس و امتحانا...

تردید داشتم...

 "... و یاد گرفتم چگونه قدم بردارم..."*

شرکت پلمپ شد... و من تنها شاهد باز شدن و خارج شدن اسناد بودم، همون موقع فهمیدم جریانی که شروع شده بود حساس شده ومن باید مصمم تصمیم ام رو بگیرم...

...انسان باید به فاصله هفت نفس تصمیم بگیرد...

نگاه میکنم به رئیس ام که چه جوری زندگی اش رو پایِ این کار گذاشته، من احمق ام اگه کنار بکشم...

چرا عاشقه مبارزه نباشم...

"تو فکر می کنی من خُرد میشم؟ تو فکر من کنار می کشم؟ "*

بهم پیشنهاد می شه که جای دیگه ای مشغول به کار بشم، حقوق بهتر یه جای جدید... اما من "یاد گرفتم چه جوری باید زندگی ام رو بگذرونم"...

شهادت می دم، هوا سرد بود تو اون شب عاشورا ... با علی که همیشه رفیقه ... منتظر قاضی کشیک بودیم ... تموم شد، بانک برای من دیگه تموم شد.

"من زنده خواهم ماند، من جان بدر خواهم برد"*

با بابام صحبت کرده بودم، اون گفت یا تا ته خط برو یا دیگه حق نداری حرف از ضد سیستم بودن بزنی...

حرف اش کاملاً منطقی بود...

علی هم بهم گفت : " تا ته خط برو پسر...تا ته ته... بذار یکی از ما...فقط یکی از ما به خودش بباله

که تا آخرین لحظه برای اونچه بهش اعتقاد داشته حرکت کرده... "

من می رم و ادامه می دم دیگه هیچی برام مهم نیست ... اینکه ما سرکوب می شیم، رئیس می بازه یا من کارم رو از دست می دم، اینها اصلاً مهم نیست... مهم جنگیدنه برد و باخت یه اتفاقه...

"حالا برو، برو یه سری به بیرون بزن..."*

جمعه روز کنکورم بود، با بابام داشتیم می رفتیم حوزه امتحانی ام، که تو تخیلی ترین جای ممکن افتاده بود رو پیدا کنیم... ضبط رو روشن می کنه و شاهکاری به اسم "I Will Survive" (من زنده خواهم ماند) یکی از بهترین های "گلوریا گاینور" که بابام عاشقشه... و البته خودم.

این تو ذهنم می مونه تا امرروز که این سطر ها رو نوشتم...

تنها چیزی که این وسط می مونه که آدم رو اذیت می کنه، رابطه ها و باندبازی هاست...  باعث می شه بی اعتماد بشی نسبت به همه چی که دور و برت هست، سیستم، افراد ... 

آهنگ رو از  این زیر دانلود کنین... یکی از بهترین هام هستش، که داشتنش و فهمیدنش رو مدیون بابام هستم..

I Will Survive

...

با علی نشستیم "میلیونر زاغه نشین" از "دنی بویل" رو دیدیم که واقعاً معرکه بود...

تو گذر زندگی رشته ای از وقایع مختلف برای شخصیت اصلی فیلم "جمال" اتفاق می افته و باعث اون می شه که جمال بتونه تو مسابقه تلویزیونی پرطرفدار (چه کسی می خواهد میلیونر شود؟) شرکت کنه و با توجه به چیزهایی که بواسطه اون اتفاق ها یادگرفته جواب سوالات رو بده و تا مرز میلیونر شدن پیش بره...

بویل، شیوه خوبی رو به کمک نویسنده فیلمنامه اش "سیمون بوفوی" انتخاب کرده و ما بعنوان بیننده مدام در زندگی جمال در حرکتیم...

سیاه بختی و بدنبال اون زندگی سخت، و تلاش جمال فقط و فقط برای زنده موندن از کودکی تا نوجوانی و جوانی اش به خوبی به تصویر کشید شده.

شاید این سوال پیش بیاد که یه یتیم چه جوری ممکنه بدونه که اسلحه کلت رو چه کسی اختراع کرده یا چه می دونم رو یه اسکناس صد دلاری عکس کدوم رئیس جمهور آمریکاست ...

اما این "سرنوشت" جمال بوده که اتفاق هایی براش پیش بیاد تا جواب سوال ها رو بفهمه و بدونه، کما اینکه این مسئله هیچ وقت تبدیل به کلیشه نمیشه و جمال توی چند سوال هم اطلاع دقیقی از جواب درست نداره که با شیوه های جالبی به  جواب می رسه...

درواقع هیچ کجای مسابقه جمال برای پول ادامه نمی ده... ادامه دادن اون یه جور مبارزه است، با سرنوشت اش و این سرنوشت مسئله ای هست که جای جای فیلم تاکید می شه.

گرسنگی، قتل عام مردم بی دفاع (از جمله مادر جمال)،  فاحشه گری و در واقع جنبه تاریک فیلم به خوبی تصویرشده و در کنار لحظات و ماجراهایی که برای جمال رخ می دهد حال بیننده رو نمی گیره، کما اینکه بویل همه این تلخی ها رو با تیتراژ انتهایی و رقص موزیکالش از دلمون در میاره، چقدر اون لحظه بهمون چسبید... دایی ام بیشتر از این که ایران باشه، هند زندگی می کرده و می کنه و یادمه همیشه بهم می گفت موسیقی و رقص بین مردم هند یه جور فرهنگ عامه است جزو جدایی ناپذیرشونه و بویل این قضیه رو خوب فهمیده ...

اصلاً اگر هند رو پایه باشی فیلم برات زندگیه، اما خلاف این هرچی باشه شاید چیزی دستگیرت نشه...

نمی دونم، اما به نظرم محور اصلی تو کل فیلم عشق پایدار جمال به دختر یتیم دیگه ای به اسم "لاتیکا" هستش، توی آغاز فیلم هم صحنه ای از حضور لاتیکا در ایستگاه قطار رو می بینیم که تو آخر فیلم تکمیل می شه...

تقابل و تضاد بین "سلیم" با جمال هم بی نظیر هستش، از اون خیر و شر هایی که به آدم می چسبه و البته فرجام اونها...

سلیم کشته میشه و جمال هم به عشق اش می رسه... البته سلیم هم از اون –بد-هایی بود که دست آخر خوب می شه اما شاید دیگه خیلی دیر شده و سلیم خیلی دیدنی به استقبال مرگ میره...

البته باید فیلم برداری بی نقص "آنتونی داد مانتل" رو دست کم نگرفت، بعضی از قاب های دفرم اش و تصویر هایی که به وضوح، می تونی فقر و بدبختی مردم هند رو ببینی و لمسش کنی.

همین طور موسیقی بی نظیر "آ.ر. رحمان" که یه جاهایی مثه دقیقه 35 واقعاً معرکه است، حتی اگه همون دو دقیقه باشه...

بعدالتحریر: اولین جایزه مهمی که فیلم گرفت، بهترین فیلم به انتخاب مردم در "جشنواره فیلم تورنتو" بود .

بعدالتحریر: جمال رو دست دارم، اینکه می جنگه و خم به ابرو نمی آره.

بعدالتحریر: امروز توی دادگاه به وکیلمون گفتم یه چیزی بهم بده که بعداً از این روزای سخت چه می دونم یه یادگاری داشته باشم، اون هم کپی برگ اظهارنامه ام رو بهم داد...

ای بابا...

 

* قطعاتی از ترانه I Will Survive از Gloria Gaynor