جایی در میان خوک ها... .

چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به چیزهای زیبا عشق بورزم .

جایی در میان خوک ها... .

چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به چیزهای زیبا عشق بورزم .

نه نخیر نمیشه ، خیلی ساده، راجع به پازولینی نمی شه مطلبی در بیارم خیلی هم با محمد دنبال کتاب <پازولینی از زبان پازولینی > گشتیم خیلی هم ازش اطلاعات داریم اما کافی نیست . من دنبال مرگش وعلت هاش ، که اکثرا می دونند هستم . اما علت هایی دیگر ...

یسری عکس هام از صحنه ی مرگش با شات های خوب پیدا کردم .

هرکسی مایل بود داشته باشه برام کامنت بفرسته ،میل می کنم بهش -هر کسی هم هست که راجع به استاد ابهامی داره بپرسه، تا جایی که بتونم کمکش می کنم .

حوصله ندارم ... هیچ کاری و حتی مردن ... فعلا کرختم .

نظرات 15 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:49

ما که دقیقا نفهمیدیم از کی نوشتی ولی جالب بود یه جورایی خنده دار بود البته منظورم این بود که از چند نفر نوشتی ولی اینجوری فایده اگه حوصله مردن نداری بگو بیام زحمت شو بکشم!!!!!!!!!!!!

قربانت آفا اگه بیای ممنون می شیم
به قول مخملباف برای خود کشی همیشه نیاز به یه چیز دیگست یه شیشه قرص چاقو ...
نه شعره مال مقدمه کتاب جلال بود .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:25

من که دنبال درد سر نمیگردم ولی یه راه بی درد سر بهت میگم اگه دوست داشتی عمل کن.یه سیم برق پیدا کن بزن تو پیریز بعد هر کدوم از دستات یه رشته از اون سیم رو بگیر تا با یه رقص بندری که خر دادیان هم پیشت کم میاره میری پیش خدا البته یه خورده زجر آوره ولی فرمول اونم بهت میدم که راحت بشی بعد از اذان مغرب تلوزیون رو روشن کن بزن کانال های مختلف این قدر حالت گرفته میشه که این کار برات راحت میشه.انصافا این کارو بکن.جدای شوخی میدونم از چی ناراحتی نگران نباش درست میشه باید ساخت دیگه با زندگی حال کن تا هت سخت نگذره خداحافظ

می دونم چی می گی ...
درتماس باش . اون قضیه تلویزیون هم هستم (:...
مرسی نظر میدی .

[ بدون نام ] یکشنبه 22 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:56

خواهش میکنم .مرسی(=متشکرم)که به نظر پاسخ میدی و در ارتباطیم.میدونی من بهت حق میدم که شاکی باشی ولی حق نمیدم که ناامید باشی یادت باشه که ظلم هیچ وقت پا بر جا نبوده ونیست این شعر رو یه بار برات نوشته بودم ولی بازم میگم که حرف دل خواننده ای هست که ۳۰ سال صداش ممنوع شد!!!!!!!ولی باج ندادوناامید نشد الان شروع به خوندن کرده و اتفاقا غوغا کرده!!!!!!!!!
غم نخور خورشید اگه رفته توی ابر سیاه
غم نخور چندی اگه تیره شده چهره ما
بازم آفتابی میشه
آسمون آبی میشه
پر ابرها میریزه
شبها مهتابی میشه
آسمون آبی میشه
بازم آفتابی میشه........

باور کن وقتی مینوشتم بغض گلمو گرفت که چه بودیم و چه شدیم ولی یه حسی همشه تو من استوار وایستاده و میگه نا امید نشو.........

مرسی
قربونت
ببین پینک فلویدیه ترانه داره Nobody Home حوصلهندارم توضیح بدم تمام حس من الان اونه .
نا امید نیستم اما ...
این ... خوش کلی حرفه ...
آپ می کنم سرحال باشم .
فعلا می خوای یکم رو فرم باشی هفته نامه شهروند امروز بگیر .
گاهی وقتا می رم اونجا ... رفیقامم باهاشون حال می کنم .
راستی شعر رو ازنت بگیر گوش بده مال پینک و .
مرسی

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 19:15

سلام تو رو خدا یه خورده با حوصله جواب بده انصافا خودت نگاه کن. من که میخونم چیزی نمیفهمم .نفهمیدم شهروند بخرم یااینکه تو گاهی وقت ها کجا میری و خلاصه قبول کن گنگه.شرمنده ها!! انتقاده دیگه. امید وارم قبول کنی و حل کنی .ولی فهمیدم که یه شعر است که اسمش no body homکه از نت میگیرم فعلا خدا نگهدار

گاهی وقت هامیرم هفته نامه شهروند امروز.
تو هم گاهی وقت هابگیربخون ... خوبه ...
معذرت که بد مینویسم ...
سر کار ... حسابداری ...دانشگاه ...درس ... ...
تو هم بودی ...
بی خیال ...
میزون باش
فعلا .

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 19:15

سلام تو رو خدا یه خورده با حوصله جواب بده انصافا خودت نگاه کن. من که میخونم چیزی نمیفهمم .نفهمیدم شهروند بخرم یااینکه تو گاهی وقت ها کجا میری و خلاصه قبول کن گنگه.شرمنده ها!! انتقاده دیگه. امید وارم قبول کنی و حل کنی .ولی فهمیدم که یه شعر است که اسمش no body homکه از نت میگیرم فعلا خدا نگهدار

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 18:53

سلام
استاد ابهامی کیه؟اسمش خیلی آشناست ولی چیزی دربارش نمیدونم.اگه حوصله داری بیو گرافیش(خیلی فکر کردم ولی معادل فارسی یادم نیومد وگرنه فارسی مینوشتم)رو بنویس.اگه حوصله داری بنویس .ما که نفهمیدیم تو چته؟عاشقی؟بی پولی؟......که همیشه کرختی و بی حال
خدا حافظ

من بدک نیستم ... همین ...
کرخت ... همینه دیگه ...
ممنون که به بیادمی .

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 14:18

شرمنده اگه ناراحت شدی (نگو نشدم که از نوشتن و نقطه گذاشتن آخر جمله هات یعنی ادامه اش فحشه و دری وری) اگه میدونستم انتقاد نمی کردم .
در ضمن همه انتقاد هامو خوندی ولی یادت رفت درباره استاد ابهامی بنویسی.
راستی دمت گرم که هم درس می خونی وهم کار میکنی و خلاصه رو پای خودتی من از این جور آدما خیلی خوشم میاد .
بابت همه چی معذرت میخوام .
خداحافظ

نه ناراحت نشدم
استاد ، ابهامی ...
یعنی اگه سوالی را جع به جلال داری ...

[ بدون نام ] یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 18:17

اهان فهمیدم !!!!!!یعنی استاد ابهامی همون جلاله؟ نمیدونستم .خوب شد اینجا فهمیدم وگرنه ..........

نرگس چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 19:22

ها ها ها!!!:)

[ بدون نام ] شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:51

نرگس خانوم فکر کنم منظورت با من بود( هاهاها) اگه نبود که هیچی.ولی اگه هست که فکر کنم هست باید بگم من آدم بی ادبی نیستم ولی امان از روزی که....پس لطفا ببندید پک و پوز تان راو این را بدانید که ندانستن عیب نیست اینکه شجاعت پرسیدن نداشته باشی عیبه. آدمهایی امثال شما (دریغ از آدم)اگراز روز ازل تا روز ابد هم که زنده باشند دریغ از ذره ای شعور که بخوای بهشون دلخوش کنی.فعلا بسته اگه آدم باشی میبندی اون پک و پوزت را .در ضمن حافظ میفرماید: گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید ..........
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم..........
از اقا ایمان هم میخوام بدون ذرهای ارفاق همه نوشته هام رو نمایش بده تاشاید تاثیر کند که باز هم حافظ میفرماید: گر جان دهد سنگ سیه لعل نگردد..........
با طینت اصلی چه کند بد گهر آمد.........

آی آی ...دعوا نکنید

[ بدون نام ] دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 22:19

نه بابا دعوا کدومه این جور آدما اگه بز نن تو گوش منم میگم دستت درد نکنه یکی دیگه هم بزن که جفت بشه تنها گناه داره.منتها بعضی ها فکر میکنن همه مثل همن. یعنی به قولی به زمین سفت .......میدونی من سرم درد میکنه واسه کلکل با این جور آدما که یه کاری کنم دیگه کسی رو به خاطر سوال کردن و امثالش .........(حالا ببینم بازم صداش در میاد)بازم میگم آقا ایمان بدون کمترین تحریفی نمایش بده.
فعلا خداحافظ.......

اهل مدارا باش.

نرگس پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 23:17

واااااااااااااااااای!!!
ترسیدم!!! :))
مشت اول هزار...
شترق!!!
ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها !!!
:))

سعی کن بحث را بندازی.
اینا چیه ؟!

[ بدون نام ] دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 22:46

واقعا متاسفم که دارم با تو کلکل میکنم .هر کاری دوست داری کن تو که آخر معلوماتی اصلا هم اشتباه نکردی به جز یه اشتباه که اونم تقصیر تو نیست که داری اکسیژن اضافی مصرف میکنی!!!!

چرا؟
متوجه منظورت نمی شم.
بنویس تو هم برام .

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 21:56

آقا ایمان منظورم با شما نبود سو ءتفاهم نشه منظورم با نرگس بود که جدی چرت و پرت مینویسه یا نکنه .....

می دونم عزیزم.
تو هم بنویس تو این کامنت ها در موردهرچی دوست داری بنویس .
خوب بود جاش می دیم تو سایت .
بیکارنشین .

[ بدون نام ] جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 20:53

میدو نی چیه ؟تا حالا شده دلت پر باشه ولی نتونی حرف بزنی باور کن من ۹۰درصد زندگیم اینجوریه .حال حوصله هیچی رو ندارم .یعنی اینقدر دست و پامون بسته است که مجال تکون خوردنم نداریم .ولی بازم میگم ناامید نیستم و به قول رفیقم سر خودم شیره میمالم که خوشم .فقط بهت میگم که به قول شاعر:
من اینجا بس دلم تنگ است و
هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه براریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمانه هر کجا
آیا همین رنگ است ؟
به امید روز رهایی.............

همینه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد