جایی در میان خوک ها... .

چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به چیزهای زیبا عشق بورزم .

جایی در میان خوک ها... .

چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به چیزهای زیبا عشق بورزم .

جلال آل احمد ... من عاشق شاگرد بودن، در <مدیر مدرسه> اش هستم .

این چند رو ز علاوه بر مدت زیادی که سر کار میرم و دیگه هیچکس رو نمی شناسم یا حداقل تصویر گنگی از اون شخص رو بیاد دارم که موجب رد و بدل کردن کلامی باهاش میشه، دیگه خودم رو هم نمی شناسم.

این طرف زندگی عالی است ...

 اینجا من <تنهایی پرهیاهو> یی دارم ...

یه سری کتاب از جلال دستم رسیده،

خصوصیت جلال تو نثرشه کاملا خودمونی،

تنها سوالی که از جلال تو ذهنم مونده اینه که چرا همیشه به دموکراسی و لیبرالیسم خرده می گرفته ؟ ...

جلال یه لا قباست ومن عاشق این اسطوره هام ...

توصیه می کنم حتما غرب زدگی استاد رو بخونید ...

من تنها مقدمه کتاب استاد، که برداشتی آزاد از یکی از ترانه های ناب با سبک جاز اون موقع هاست براتون نوشتم.

اگر کسی بود که دنبال  این ترانه گشته بود و پیدا نکرده بود تو کامنتش بنویسه براش میل کنم.

راستی بعد از این جلال بازی کسی اقامه ی دعوی بر علیه گلستان نکنه که اینجانب خستم و نمی دانم دفعه ی بعدی بعد از چند سال بر می گردم .

همین.

 

-شعر از مرل تره ویس

-آواز از ارنی فورد

شانزده تن

من صبح روزی به دنیا آمدم که خورشید نور نداشت

بیلم را برداشتم وبه معدن رفتم وشانزده تن ذغال نمره۹بارزدم

رئیس ریزه ام گفت : ها ماشالله ! خوشم اومد.

 

توشانزده تن بار می زنی وبه جایش آنچه داری

اینکه یک روز پیرتری وتا خرخره در قرض فرو رفته تر

آهای پطروس مقدس ! دور روح مارا خط بکش

که ما روحمان را به انبار کمپانی سپرده ایم .

 

وقتی می بینید دارم می آیم بهتر است کنار بروید

خیلی ها این کار را نکردند و مردند .

من یک مشتم آهن است - آن یکی فولا

اگر مشت راست،بهتات نگیرد،مشت چپم می گیرد .

 

بعضی ها معتقدند، که  آدم از خاک خلق شده

اما مرد فقیر دیوانه ای هم هست

که از عضله و خون درست شده؛

از عضله و خون و پوست و استخوان ،

واز مغزی قوی و پشتی قوی .

....

..

.

تمومه ،از بار اولی که شعر این ترانه رو از  چند سال پیش تا الان که به بهانه ی پیدا کردنه موزیکش یادداشتی گذاشتم همیشه  به این معتقدم ،هنوز چیزی که الان تو زندگی منو تشکیل می ده رو ، قسمتی اش  رو مدیون این شعرم . حالا این بار هم به شعر و هم ترانه .

جلال روحت شاد .

نظرات 3 + ارسال نظر
محمود شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:52

بابادمت گرم داری میای تو نخ ایران خودمون آل احمد از بزرگترین اساتید است و باید شناخته بشه.در ضمن حال همسرش هم(سیمین دانشور)رو به بهبودی است

نرگس چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 19:35

اینجانب مدافع ابراهیم گلستان نفس کش میطلبم!!! :)
...
جلال آل احمد نویسنده ی بزرگیه...
سبک نوشتاری اش کاملا شخصیه(و الخ!!! ـ مال جلاله دیگه:))
اما نشستن توی کافه ای که وقتی درش بسته میشه دیگه هیچ صدایی از بیرون نمیاد و نوشتن از رنج های مردم زیاد برای شخص من خوشایند نیست!!!
البته کار جلال هم قابل ستایشه!!!
بالا بردن فرهنگ...
ولیکن...
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد :)
میزون باش :)
تا بعد

این هم نظریه ...

پگاه جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 18:35

تمام نوشته هاتو خوندم چرا انقدر نا امیدی؟

نا امید نیستم واقع بین ام .
تو آهنگ کسی خونه نیست پینک فلوید رو گوش دادی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد